قوله تعالى: و یوْم نحْشرهمْ جمیعا آن روز که ایشان را با هم آریم همگان ثم نقول للذین أشْرکوا آن گه گوئیم ایشان را که خداوند خویش را انباز گفتند مکانکمْ بر جاى باشید أنْتمْ و شرکاوکمْ هم شما و هم انبازان خویش که مرا مىگفتید فزیلْنا بیْنهمْ میان ایشان جدایى افکنیم و قال شرکاوهمْ آن گه آن شرکا گویند ما کنْتمْ إیانا تعْبدون (۲۸) هرگز شما ما را نپرسیدید فکفى بالله شهیدا بیْننا و بیْنکمْ میان ما و میان شما خداى گواه بسنده است إنْ کنا عنْ عبادتکمْ لغافلین (۲۹) که ما از پرستش شما هرگز آگاه نبودیم.
هنالک آنجا تبْلوا کل نفْس ما أسْلفتْ برگیرد هر تنى کرد خویش و پاداش آنچه پیش فرا فرستاد و ردوا إلى الله و باز برند ایشان را از تعلل و تعلق با حقیقت حکم الله که در آن کرد.
موْلاهم الْحق خداوند ایشان مدبر و متولى کار ایشان خدا است براستى و سزا و ضل عنْهمْ ما کانوا یفْترون (۳۰) و هر چه جز از او که مىپنداشتند و مىفرا ساختند و مىپرستیدند همه گم گشت.
قلْ بگو منْ یرْزقکمْ آن کیست که روزى میدهد شما را من السماء و الْأرْض از آسمان و زمین أمنْ یمْلک السمْع و الْأبْصار یا آن کیست که شنوایى در گوشها و بینایى در چشمها آفریند و آن تواند و منْ یخْرج الْحی من الْمیت و یخْرج الْمیت من الْحی و کیست آنکه بیرون آرد زنده از مرده و بیرون مىآرد مرده از زنده و منْ یدبر الْأمْر و آن کیست که کار میراند و میسازد و میدارد و ساخته مىسپارد فسیقولون الله تا گویند ایشان الله است فقلْ أ فلا تتقون (۳۱) پس ایشان را گوى بنه پرهیزید از خشم و عذاب او.
فذلکم الله او که آن میکند الله است ربکم الْحق خداوند شما براستى و سزا فما ذا بعْد الْحق إلا الضلال پس راستى چیست جز از گمراهى؟
فأنى تصْرفون (۳۲) شما را ازو چون بر مىگردانند؟
کذلک حقتْ کلمة ربک آن آنست که درست و راست و بودنى از خدا سخن برفت على الذین فسقوا بحکم بر ایشان که اینجا فاسقاند أنهمْ لا یوْمنون (۳۳) که ایشان نتوانند گروید.
قلْ بگوى هلْ منْ شرکائکمْ از این انبازان شما کس هست؟
منْ یبْدوا الْخلْق که خلق درین جهان آرد و ایشان را جهان سازد؟ ثم یعیده پس باز جهان دیگر برد قل الله هم تو گوى خدایست یبْدوا الْخلْق ثم یعیده که امروز این جهانیان را جهان سازد و باز فردا ایشان را جهان سازد فأنى توْفکون (۳۴) شما را ازو چون مىبرگردانند؟
قلْ هلْ منْ شرکائکمْ بگوى هست از این انبازان شما منْ یهْدی إلى الْحق کسى که راه نماید براستى؟ قل الله یهْدی للْحق گوى خداى آنست که راه نماید براستى أ فمنْ یهْدی إلى الْحق أحق أنْ یتبع پس آن کس که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند؟ أمنْ لا یهدی إلا أنْ یهْدى یا آن کس که راه ننماید مگر که او را راه نمایند؟ فما لکمْ کیْف تحْکمون (۳۵) پس چه رسید شما را و چه حکم است که مىکنید.
و ما یتبع أکْثرهمْ إلا ظنا و بیشتر ایشان نمیروند مگر بر پى پنداشت إن الظن لا یغْنی من الْحق شیْئا و پنداشت بجاى حق هیچ بکار نیاید إن الله علیم بما یفْعلون (۳۶) الله تعالى داناست بآنچه ایشان مىکنند.
و ما کان هذا الْقرْآن أنْ یفْترى منْ دون الله این قرآن نامهاى نهاده از سخن کسى جز از خداى نیست و لکنْ تصْدیق الذی بیْن یدیْه لکن سخنى است گواه آن کتاب را که پیش فا آمد و تفْصیل الْکتاب و پیدا کردن و روشن کردن و گشاده نمودن است لا ریْب فیه منْ رب الْعالمین (۳۷) شک نیست در آن که از خداوند جهانیان است.
أمْ یقولون افْتراه میگوید که این مرد نهاد آن را از خود؟ قلْ فأْتوا بسورة مثْله گوى یک سورت آرید مانند این و ادْعوا من اسْتطعْتمْ منْ دون الله إنْ کنْتمْ صادقین (۳۸) و انگه اگر راست مىگویید و توانید هر کرا خواهید پس آن خداى مىخوانید.
بلْ کذبوا بما لمْ یحیطوا بعلْمه بلکه دروغ شمردند چیزى را که آن در نیافتند و بعلم خویش بدان نرسیدند و لما یأْتهمْ تأْویله و بایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن کذلک کذب الذین منْ قبْلهمْ هم چنان که اعداى انبیاء که پیش از قریش بودند دروغ شمردند فانْظرْ کیْف کان عاقبة الظالمین (۳۹) در نگر که سرانجام ستمکاران چون بود.
و منْهمْ منْ یوْمن به از ایشان کس هست که باین نامه گرویده است و منْهمْ منْ لا یوْمن به و هست از ایشان کس که باز نگرویده است و ربک أعْلم بالْمفْسدین (۴۰) و خداوند تو داناتر داناى است بمفسدان و تباه کاران.
و إنْ کذبوک و اگر ترا دروغ زن خوانند فقلْ لی عملی و لکمْ عملکمْ گوى کرد من مرا است و کرد شما شما را أنْتمْ بریئون مما أعْمل شما از آنچه من میکنم بیزار و أنا بریء مما تعْملون (۴۱) و من از آنچه شما میکنید بیزار.